از حضرت هابیل به قابیل تنی تر
شیطان شده در مهد اهورا وطنی تر
از اول تاریخ به هر سرخ وسفیدی
سبزینه ی پرچم نشد از این لجنی تر
از حضرت هابیل به قابیل تنی تر
شیطان شده در مهد اهورا وطنی تر
از اول تاریخ به هر سرخ وسفیدی
سبزینه ی پرچم نشد از این لجنی تر
وای من امشب چه تنها مانده ام
در حصار تنگ غمها مانده ام
سینه ام را قدرت فریاد نیست
در دلم جز خنجر بیداد نیست
آخر شکست قصر بلوری که ساختم
امشب که پشت میز نشستم و باختم
امشب که پشت میز و بر صورت دلم
هر لحظه با کشاکش سیلی نواختم
گفتند: زن مقدمه ی هر تعالی است
گفتم : عجب کلاه گشادی! چه عالی است
دیدیم عزت زن وآن باغ سبز را
حالا اسیر پنجه ی این خشکسالی است
امشب که عرض حال دلم با فلک کنم
بر زخمهای کهنه ی این دل نمک کنم
در محضری که رابطه ها حکم می کنند
محکوم می شوم که دلم را فلک کنم
گفتم : حکایتی...همه گفتند: بی صدا
دارم روایتی...همه گفتند: بی صدا
گفتم بر این پیاده شما ای سواره ها
بذل عنایتی... همه گفتند: بی صدا
امشب درون خانه ی ما درد حاکم است
بر حجم سینه ام نفس سرد حاکم است
سر خورده از عدالت بیمار گونه ام
بر پیکر زمانه تب زرد حاکم است
مریض خانه اطاق عمومی ویک زن
لباس سبز وگشادی به اسم پیراهن
نحیف وخسته ورنجوراشک می ریزد
چگونه کودک خود را که وا نموده دهن
نمی شود که بگیرد به زیر پستانش
رسیده وقت خداحافظیت کودک من
اگرعمل شوم امروز خوب خواهم شد
وداع مادر وکودک ،نه ،بدتر از مردن
طبیب آمد وامروز هم معاینه کرد
نمانده فرصت حتی به قدر یک دیدن
برای بار دهم باز میکند تکرار
که بی اجازه همسر عمل بود قدغن
دوباره زن تلفن زد ولی هزار افسوس
که نیست مشترک مورد نظر اصلن
کجا دوباره سرت گرم میشود ای مرد
تو را چگونه برم نام ،دوست یا دشمن
بدون نشئه شدن او به پا نخواهد خاست
کسی که گشته چنین غرق منجلاب ولجن
.............
زن است نقش زمین چون طحال پاره شده
خطوط ممتد یک دستگاه شد روشن
پرید جان زقفس ،دیر آمدی جانا
بخوان تو فاتحه ای از زبان اهریمن
در این میان فقط آن کودک گرسنه شیر
مسافری ست که جا مانده تا ابد زترن
به سرد خانه بیا با (اجازه تدفین)
بیارسدر وکافور با دومتر کفن
آهای مدعیان حقوق نوع بشر
در آستانه این فصل سرد ،آری من
جنایتی ست مسلم حیات واسطه ای
کسی که مالک جسم خودش نباشد، زن
آمد بهار خوب وشور انگیز دیگر
انگار نه! تجدید شد پاییز دیگر
امروز اینجا عقده ها را می گشایند
تاریخ شد بازیچه ی چنگیز دیگر
صدها شهاب هیئت انجم نمی شود
محصول جو فروش که گندم نمی شود
گفتند سختی اش همه صد سال اول است
اینها جواب شکوه ی مردم نمی شود