زری سلطانی فر

شعرهایی برای زنان ایرانی، شعرهایی ورای ویرانی

زری سلطانی فر

شعرهایی برای زنان ایرانی، شعرهایی ورای ویرانی

زری سلطانی فر

خانه ام مملو از هوای سیاه
شعر من، شعر واژه های سیاه
...
آی مردم سپید یعنی چه...؟!
من که غرقم در این فضای سیاه

سلام
 

     در اردیبهشت هزار وسیصد وچهل وشش در زاهدان متولد شدم.پدرم کارمند اداره ی کشاورزی بود، نستعلیق را خوب می نوشت ولی در صفحه زندگی ما فقط سیاهکاری کرد و بس..‌‌ و مادر بانویی با فرهنگ و اهل مطالعه؛ متارکه والدینم در سه سالگی، کودکی مرا در «اسفزار» روستایی در حومه بیرجند رقم زد.

همان جا که در آغوش مادر بزرگ، مهربان بانویی شاعره، حکیم و دانا و اهل دل  شعر در وجودم ریشه دواند.‌‌‌.‌.

هشت ساله بودم که با وساطت فامیل پدر ومادر مجددا آشتی کردند و این باعث شد از هشت تا هجده سالگی ام در شیروان سپری گردد.

 

ولی متارکه مجدد آنها طوفانی شد ومرا به مشهد آورد .....در مشهد دیپلم فرهنگ و ادب گرفتم و به قول فروغ: « نگاه نکردم.....» وعاشق شدم و ازدواج کردم ....مادر شدم...... ولی آب زمزم وکوثر هم پاره گلیم بختم را سپید نکرد‌..‌‌‌...چراکه فرهنگ غلط سرزمینم جنسیتم را بهانه ی تحقیرم قرار داده واز هر ظلمی به اسم مذهب و.‌.....بر زنان سرزمینم دریغ نورزیده واینها خمیر مایه رنجهایی شدند که در سیزده سالگی  با شعر به فریاد بدل گشتند.

در شیروان دست حمایت پدرانه ی استاد قدرت الله شریفی شاعر اهل دل، روی شانه ی اشعار دست وپا شکسته ام بودودر مشهد، انجمن های فرخ، صاحبکار، پویا، سازمان تبلیغات وارشاد اسلامی کوره هایی بودند که  آهن شعرم را آبدیده کردند ... .

اگرچه در عنفوان جوانی مسحور جشنواره های ادبی شدم که حتی در سال شصت وشش نفر اول کشوری دانش آموزان اردوی رامسر را برایم رقم زد ولی تا کنون به خاطر نمی آورم هرگز جشنواره و یا شب شعری باعث سرودن شعری کوششی در من شده باشد.

شاید انتخاب رشته ی حقوق در دانشگاه نیز به خاطر روح عاصی و متمردم بوده ......

آرزویم روزی ست که زنان سرزمینم دوشادوش مردان از حقوق انسانی ومساوی خود بهره مند باشند .