نخست پای تمام قبیله را بستند
و بعد هم ،همه بر حزب باد ،پیوستند
زترس آنکه مبادا ،شکایتی باشد
به پای صحبت ما یک دقیقه ننشستند
نخست پای تمام قبیله را بستند
و بعد هم ،همه بر حزب باد ،پیوستند
زترس آنکه مبادا ،شکایتی باشد
به پای صحبت ما یک دقیقه ننشستند
هی بر سرش کوبید، گیسو را نمد کرد
در حق زن تا در توانش بود، بد کرد
آیینه در آوار چشم زن فرو ریخت
دریای چشمانش پیاپی جزر و مد کرد
آیینه، می بینی زنی آشفته مو را
از اشک او پر میکنی هر شب سبو را
گفتی برایت شعری از باران بخوانم
این بغضها سد میکند راه گلو را
یک نفر نیست مرا رو به خودم باز کند
بشکفد مثل گلی در من و اعجاز کند
کو دو چشمی که مرا ساده ولی بی کم و کاست
در دل آینه هر روز برانداز کند
قلب وطن را گرفتند،اهریمنانی نشانه
ای ایزد ملک دارا،ای هور مزد یگانه
از چهر پاک عدالت،تصویر تلخی به اذهان
اعدامهای سحرگاه،شلاق های شبانه