نفرین
جمعه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۳۸ ب.ظ
نفرین که میخواست، اینگونه حزینم؟!
محکوم زمانم، مغضوب زمینم!!!
صد خاطره ی تلخ در دفتر دیروز
صد فاجعه ی شوم مانده به کمینم
دل گمشده ی من، من، گمشده ی دل
افسرده از آنم، سرخورده از اینم
از حس شکفتن، در من اثری نیست
چون قطب زسرمایخ بسته زمینم
از صبح جوانی، من، در تب پائیز
حتی نشد از باغ یک غنچه بچینم...!
در یک شب تاریک، در مه شده ام محو
مهری ز تباهی، خورده به جبینم
۹۵/۰۲/۱۷