جستن علم وحکایت چین
سهم من آسمانی ست که آویختن پرده ای آن را از من میگیرد.
«فروغ»
همه ی در گذشتگان گفتند:علم ودانش فریضه ی دین است
بهر ملا شدن تلاش کنید، یا بجویید، گرچه در چین است
طبق قاموس آدمی «حوا» خلقتی زاید است و ناقص عقل
مرد از آن بهشت بالایی، زن از این دوزخی که پایین است
یا که شرح وظایف حوا، پخت و پز، شست وشو ست با پروار
روی کوهان اشتران حتی اصل کاری همیشه تمکین است
هر کجا دانش وهنر باشد، سهم دردانه ی پسر باشد
این ترازوی عدل مردانه، کفه اش یک ورانه سنگین است
نیمی از ارث هم که سگ خور شد، چاله اش با صداق زن پر شد
گر بگیرد حریص و مکار است، گر ببخشد، ضعیفه مسکین است
آدمی از دماغ فیل افتاد، بعد حوا چنین ذلیل افتاد!
چون پذیرفته بار بردن را، علم در گوش او چو یاسین است؟!!
پرده های زمخت کج فهمی، روی چشمت چو عینک دودی
خوب میدانم ای بنی آدم، «سهم حوا از آسمان این است»