زری سلطانی فر

شعرهایی برای زنان ایرانی، شعرهایی ورای ویرانی

زری سلطانی فر

شعرهایی برای زنان ایرانی، شعرهایی ورای ویرانی

زری سلطانی فر

خانه ام مملو از هوای سیاه
شعر من، شعر واژه های سیاه
...
آی مردم سپید یعنی چه...؟!
من که غرقم در این فضای سیاه

چه سبز حامله بودیم و زرد زائیدیم

به این خیال و توهم که مرد زائیدیم


چه سبز حامله بودیم وفکر می کردیم

در این زمانه ی ابتر! که حامل مردیم..!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۰۹
زری سلطانی فر

کیست این زن که در آیینه چنین پیر شده؟!

شبحی ساکت و سرخورده و تسخیر شده


چیست این موج درخشنده ی مرواریدی؟

جویباری ست که بر گونه سرازیر شده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۸:۱۸
زری سلطانی فر

شیر را خط زده، روباه نزاری بکشید

عوض پرچم آن چوبه ی داری بکشید


رنگهاتان همه زرد است در این نقاشی

جای هر شاخه گلی،بوته ی خاری بکشید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۸:۱۰
زری سلطانی فر

تا دل ساده ی ما را به تو پیوند زدند

ساکنان ته دوزخ، همه لبخند زدند

 

وچه شلاق ولگد بود که بر جان ملک

زورکی تا که شما را بپرستند، زدند

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۷:۲۳
زری سلطانی فر

نخست پای تمام قبیله را بستند

و بعد  هم ،همه بر حزب باد ،پیوستند

 

زترس آنکه مبادا ،شکایتی باشد

به پای صحبت ما یک دقیقه ننشستند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۷:۲۲
زری سلطانی فر

هی بر سرش کوبید، گیسو را نمد کرد

در حق زن تا در توانش بود، بد کرد


آیینه در آوار چشم زن فرو ریخت

دریای چشمانش پیاپی جزر و مد کرد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۱:۲۰
زری سلطانی فر

گفتند: زن مقدمه ی هر تعالی است...

گفتم عجب کلاه گشادی!! چه عالی است


دیدیم عزت زن وآن باغ سبز را

حالا اسیر پنجه ی این خشکسالی است...!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۰۸
زری سلطانی فر
تیر یا دار به حلاج چه فرقی دارد؟!
سرما چون شده آماج، چه فرقی دارد؟!

شده یک گوش تو در، گوش دگر دروازه
رشوه دادن به تو با  باج چه فرقی دارد؟!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۳:۴۷
زری سلطانی فر

 

در ابتدای پریدن ،دوبال را چیدند
وبعد برمن بی بال خسته ،خندیدند
 
 
فقط برای اسارت،فقط برای قفس
میان خیل چکاوک،مرا پسندیدند
 
کسی به له شدنم معترض نشد هرچند
تمام هم قفسان نیز،صحنه را دیدند
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۳:۲۰
زری سلطانی فر

آیینه، می بینی زنی آشفته مو را

از اشک او پر میکنی هر شب سبو را

 

گفتی برایت شعری از باران بخوانم

این بغضها سد میکند راه گلو را

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۸:۴۹
زری سلطانی فر