گر به آن یار سفر کرده بها می دادیم
به سیه چال همین فرقه نمی افتادیم
دولت پوچ که ارزانی روبه صفتان
ما که دیریست از این هفت جهت آزادیم
گر به آن یار سفر کرده بها می دادیم
به سیه چال همین فرقه نمی افتادیم
دولت پوچ که ارزانی روبه صفتان
ما که دیریست از این هفت جهت آزادیم
به اسم دین و شریعت مجابمان کردند!
بدون آنکه بفهمیم، خوابمان کردند!
کفن به تن به خیابان به سوی «آزادی!»
دچار معجزه ی انقلابمان کردند
چه نوچه های مطیعی برای زار زدن
کنار منبر عالی جنابمان کردند...
از همان روز که دور از همه چادر زده ایم
بهر این فرقه ی حیوان صفت آخور زده ایم
چون تفنگیم که در معرکه خالی شده است
خون دلهاست به این باده اگر پر زده ایم
قصه ی سوختن و ساختن امروزی نیست
دیرسالی ست در این هیزم تر گر زده ایم!
بر فرق مام وطن ریخت، آوار آتش گرفته
جزغاله شد جسم و جانی، در غار آتش گرفته
گرگ اجل حمله ور شد، در خشم خود شعله ور شد
سوزاند و در خود فرو برد، این هار آتش گرفته