زری سلطانی فر

شعرهایی برای زنان ایرانی، شعرهایی ورای ویرانی

زری سلطانی فر

شعرهایی برای زنان ایرانی، شعرهایی ورای ویرانی

زری سلطانی فر

خانه ام مملو از هوای سیاه
شعر من، شعر واژه های سیاه
...
آی مردم سپید یعنی چه...؟!
من که غرقم در این فضای سیاه

۳۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زری سلطانی فر» ثبت شده است

در پی چرخاندن یکی از اراذل شهر«مریوان» با لباس زنانه!!در سطح شهر ،توسط نیروی به اصطلاح انتظامی!!


تن پوش زنان بر تن نامرد کشیدید؟!

تا خلق بفهمند چه اندازه پلیدید ...


لا مذهب محضید که در محضر ابلیس

البته به گل کاریتان روی سپیدید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۵ ، ۱۱:۵۱
زری سلطانی فر

حکایت دختر مش خلیل واقعی است

دختران سرزمین من در «۹» سالگی بالغ می شوند اما بلوغشان در حدی نیست که برای فردای زندگی شان تصمیم بگیرند...حتی اگر ۹۹ساله شوند...!!!


این خانه سرشار عطر چای و هل و زنجبیل است

گویا خبرهای داغی در خانه ی مش خلیل است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۸:۵۴
زری سلطانی فر

آی آدمها.....یک نفر اینجا.......« نیما»


باز امشب من عجب طوفانی ام

چهره ی شهری پر از ویرانی ام



عمر من چون فصل پائیزی گذشت

فصل سرد وزرد وغم ریزی گذشت


روزگاری این دلم میخانه بود

شعر من پر از پر  پروانه بود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۸:۲۲
زری سلطانی فر

   این چهار پاره را برای دخترم «آرزو» اولین باری که میخواستم به او دیکته بگویم پشت دفتر املایش نوشتم....(آبانماه ۷۵)


دخترم شاد وپر نشاط امروز

آمد وگفت: مادر خوبم

دو سه خطی به من بگو املا

گفته آموزگار محبوبم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۵۴
زری سلطانی فر

نفرین که میخواست، اینگونه حزینم؟!

محکوم زمانم، مغضوب زمینم!!!



صد خاطره ی تلخ در دفتر دیروز

صد فاجعه ی شوم مانده به کمینم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۳۸
زری سلطانی فر

از حضرت هابیل به قابیل تنی تر

شیطان شده در مهد اهورا وطنی تر


از اول تاریخ به هر سرخ وسفیدی

سبزینه ی پرچم نشد از این لجنی تر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۳۱
زری سلطانی فر

وای من امشب چه تنها مانده ام

در حصار تنگ غمها مانده ام


سینه ام را قدرت فریاد نیست

در دلم جز خنجر بیداد نیست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۷:۰۱
زری سلطانی فر

آخر شکست قصر بلوری که ساختم

امشب که پشت میز نشستم و باختم



امشب که پشت میز و بر صورت دلم

هر لحظه با کشاکش سیلی نواختم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۸:۱۶
زری سلطانی فر

گفتم : حکایتی...همه گفتند: بی صدا

دارم روایتی...همه گفتند: بی صدا


گفتم بر این پیاده شما ای سواره ها

بذل عنایتی... همه گفتند: بی صدا

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۷:۴۹
زری سلطانی فر

آمد بهار خوب وشور انگیز دیگر

انگار نه! تجدید شد پاییز دیگر


امروز اینجا عقده ها را می گشایند

تاریخ شد بازیچه ی چنگیز دیگر

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۶:۵۹
زری سلطانی فر